آرزو

هدف

شروع...

 

محبت

...کاش از کران تا کران زندگی،

 

 

 

غرق در بی کرانگی محبت میشد...

 

 

 

 

#مینامحمدی

 

 

 

 

برای صاحب انتظار

ترا به چه تشبیه کنم که از واژها بیرونی

تودربحرکلام نمی گنجی

توازواژه بودن مبرایی

توای زلال-توای جاری

توخودبگوکه چه نامم ترا

که از تبار خوبانی

تو معنی عشقی

تواززلال بارانی

بهارهم پیش چشمانت،یقین که کم دارد

شکوفه های باغ عرفانی

من نیز ،اگرتونباشی

همه دنیارا،به یکجاکم دارم 

من بدون توهیچم،تومی دانی

#برای صاحب انتظار#مینا محمدی

 

 

سپر

من سپر بلای کسی شدم

که خود بلای جان من بود

 

#مینا محمدی

 

 

 

برف

 

برف بخت سفیدی ست که تورش را

برسر بیوه ی پاییز 

گسترده است.

پاییزجان،بخت ورخت سفید

هردو مبارکت باد

#مینامحمدی

 

 

گزیده ای از بت در من

مراازمن گرفتی در خودت زندانی ام کردی

بگوتاوان آزادی چه پردازم که آزاد از تو من گردم.

بگو آیا سزای عاشقی این است که من مغروق در شط دیدگان پر زطوفان تو گردم

بگو تو سر پرواز ،تابال پرواز دو دل گردم

وپیوندی دهم،توومن راوماگردم

بت درمن

# توسوزاندی مرا باتیر مژگانی که آتش را نشان دارند،

نه آن آتش که گرما میدهد-لاکن همان آتش

که مجمر ساخت این دل را -

به قربانگه برد مجمر را

ودر مجمر همی سوزاند مجمر را

#مرامجنون نمودی تا به وصل خویشت آری این دل مجنون

ولاکن بند مجنونی زدی براین دل مجنون...

#گزیدهایی از شعر بت درمن#

# شعراز#مینامحمدی

 

 

پای در رکاب از مینا محمدی

من از بیراهه های جنون هم گذشتم

ودر تالار اندیشه های ناب

سلامی به راه دادم

صدا داد،مرادر نورد-چه هموار وصاف

چه مارپیچ وسخت

ومن،قدم در این راه-ستبر ودلیر

چه مارپیچ وسخت-چه هموار وصاف

به راهم به امید یک هدف

که روشن کنم چراغ رهم را-

به یک نور -به یک شعله.

به امید یک چراغ،هنوز هم پای در رکاب

راه رامی روم به سوی نور

#پای در رکاب#مینامحمدی

 

 

عشق با حسین و عباس است که معنا می شود...

با پای سر خواستم سویت بیایم نشد

دل را به امانت توی کوله پشتی زائری گذاشتم تا به پا بوس آورد نشد چون ویزا نداشت.

ای مسافر حرم عشق، وقتی به پا بوسش میروی مشتی ز خاک حرم بردار و به

دست باد به امانت بسپار 

باد میداند چگونه آن را دستم برساند

#مینا محمدی